سلفیپژوهی به نقد و ارزیابی مبانی، روشها و مسائل سلفیون اختصاص دارد. این مطالعات پیشتر بر محور بررسی و نقد آرای ابنتیمیه و به طور خاص محمد بن عبدالوهاب قرار داشت و بعد از انقلاب اسلامی به تناسب گسترش مطالعات شیعهپژوهی و جبههگیری شدید دو گفتمان اسلام ناب و اسلام آمریکایی گسترش یافت و غالب مطالعات درباره سلفیون و وهابیت در چهار دهه را به خود اختصاص داد. در مطالعات انتقادی گذشته، سلفیه به عنوان یک جریان بسیط نقد میشد و مباحث خاصی چون توحید و شرک، ایمان و کفر، سنت و بدعت و حیات برزخی با تمرکز بر نقد مبانی اعتقادی آنان مورد بررسی قرار میگرفت؛ لیکن امروزه به دلیل تنوع و تکثر سلفیون و اندیشههای آنان، سلفیپژوهان تلاش میکنند با تکیه بر عقلانیت شیعی ضمن توسعه نقد مبانی اعتقادی، به نقد مبانی معرفتی آنان نیز بپردازند که این نوآوری بهنوعی نقد تفکر سلفی در حوزههای علوم انسانی را در پی خواهد داشت. سلفیپژوهی کامیابیهای متعددی در دهههای پس انقلاب اسلامی داشته است؛ از سویی نیز با کاستیهایی روبهرو بوده است. در این نوشتار ضمن بررسی کامیابیها، کاستیهای این حوزه دانشی ارزیابی شده، بایدهای سلفیپژوهی در دهه پنجم انقلاب اسلامی با محوریت توسعه این حوزه علوم انسانی ارائه میگردد.