دکتر سیدحسین نصر در مواجهه با تمدن مدرن، از پایگاه سنّتگرایی استفاده میکند. یکی از مهمترین عرصههای تقابل ایشان با فرهنگ مدرن، مواجهه با علم سکولار و تلاش برای احیای علم سنّتی است. وی مهمترین آفت علم جدید را در محدودشدن به ظواهر، تکبعدی، زمینیشدن و بریدهشدن از مبدأ هستی میداند. ازآنجاکه سنّت در امر قدسی ریشه دارد و با مبدأ جهان در پیوند است، هرآنچه با سنّت گره بخورد، الهی، معنوی و قدسی خواهد شد؛ برایناساس اهتمام اساسی دکتر نصر باید بر این اصل استوار شود که بتواند میان علوم و امر قدسی ارتباط ایجاد کند. در مقاله حاضر ابتدا چیستی امر قدسی و گوهر ادیان و نسبت آن با علم سنّتی در دستگاه فکری دکتر نصر مطالعه میشود و برهماناساس به نسبتسنجی میان علوم سنّتی و جدید و چگونگی ارجاع علم به سنّت پرداخته خواهد شد. تحقیق حاضر بر اساس روش تحلیل عقلی، دعاوی دکتر نصر درمورد ارجاع علم به سنّت و تولید علم دینی را مورد مطالعه قرار میدهد. اساسیترین ضعف نظریه دکتر نصر در مسئله تولید علم دینی، فقد ملاک نقد علم جدید و فاصلهگرفتن از مبنای واقعگرایی در تولید علم است. همچنین ایشان بیش از آنکه در مسئله روش استحصال علم سنّتی ورود کند، به ضرورتهای مسئله پرداخته است. ناهمخوانی مبنای ایشان در گوهر و صدف دین و علم دینی از دیگر مشکلات نظریه علم دینی دکتر نصر است که ازسویی به تهافت در ضرورت تولید علم دینی/ علم سنّتی منجر میشود و ازسویدیگر رهآورد نسبیگرایانه بحث گوهر و صدف دین را در مسئله علم دینی بههمراه خواهد داشت.