قدمت بحث از معنای زندگی، به تاریخ پیدایش رنجها و دردهای بشری میرسد؛ زمانیکه بشر نخستین فلسفهورزیهای خود را در باب هدف زندگی و سعادت انسان آغاز کرد و بههمیندلیل پاسخ به پرسشهایی دراینمیان ضروری مینماید؛ ازجمله اینکه آیا صرفاً روزمرگیها برای اعتباربخشیدن به حیاتمان کفایت میکند یا به هدفی بنیادیتر نیازمندیم؟ آیا حقیقت گریزناپذیر فناپذیری بشر، دستیابی به هرمعنای واقعی و پایدار را ناممکن میسازد؟ راهکار عملی برای رهایی از پوچی که دامنگیر انسان مدرن شده است، چه میتواند یاشد؟ آیا پرسش از معنای زندگی، ملازم با اینست که انسانها بخشی از هدف بزرگتر الهیاند؟ سیدحسین نصر بهعنوان مشهورترین چهره ایرانی سنّتگرا، بهنحو مستقیم و غیرمستقیم، آرایی در باب معنای زندگی بیان کرده است. وی ازسویی در ذیل و ضمن نگاه انتقادی خود به مدرنیته، بیمعنایی زندگی در عصرحاضر را عمدتاً ناشی از مدرنیته میداند و ازاینرو وی از مفاهیم بنیادی رویکرد سنّتگرایانهاش بهمثابه بدیلهایی برای مفاهیم برآمده از مدرنیته استفاده میکند؛ مفاهیم بنیادی چون امر قدسی و حکمت خالده؛ ازسویدیگر میکوشد بر مبنای همان مفاهیم، برای دفاع از معناداری زندگی، دیدگاههای ایجابی ارائه کند، اما باوجود طول و تفصیلی که دیدگاه وی دارد، چهبسا در عمل، مضمونی نو دربرندارد. وی در دفاع از معناداری زندگی و نیز ـ بهنحو پراکنده ـ درتبیین معنای زندگی، به همان مفاهیمی متوسل میشود که در قلمروهای دیگر بدانها متوسل شده است.