اگر مراد از جهانی شدن، برداشته شدن هر چه بیشترِ فواصل زمانی ـ مکانی، ارتقا یافتن همزبانی و همدلی فرهنگها، توسعه یافتن انواع همگراییها،گسترش یافتن اقسام تعاملهای اندیشگی و عملی، و سازگاری یافتن هر چه بیشتر انسانها و جوامع با یکدیگر باشد؛ خاستگاهش فطرت انسانها و عشق و محبت آنها به یکدیگر است، و انگیزههایش مواردی چون تقویت روابط بینافرهنگی، خواستاریِ امنیت فراگیر برای همگان، حقیقتطلبی، دانشدوستی، آزادیخواهی، عدالتطلبی و پاسداری از کرامت انسان است. اگر مراد ما از جهانیسازی، زدودن هویت استقلال از واحدهای سیاسی مستقل و زمینهسازی برای پیروی فرهنگها و تمدنهای غیر غربی، از فرهنگهای غربی و در رأس همة آنها، فرهنگ امریکا باشد، جهانیسازی، ثمرة طبیعیِ مبانی نظریِ اندیشة غرب و برایند ﻣﻨﺘﻈَﺮ سیاستهای اقتصادی و میلیتاریستی آن است. غرب از طریق حقیقت جلوه دادن مبانی نظریانواع جهانیسازیهای غربی، و بهرهگیری از تمام شیوهها و ابزارهای ناتوی فرهنگی و جنگ نرم در جهت عملیسازیِ جهانیسازیهای فرهنگی (اومانیسم و پلورالیسم)، سیاسی (لیبرالیسم و سکولاریسم)، نظامی (میلیتاریسم)، علمی ـ معرفتی (سیانتیسم)، و نیز دفاع از کثرتگراییهای ناموجه (پلورالیسم)، مرزهای هویتی و ملیِ دیگر واحدهای سیاسی را بیرادع و بیمانع میخواهد. این جهانیسازی قدرتطلب و مادیِ فطرتستیز، به لحاظ نظری، بسی بیریشه و بیهویت است و در برابر اندیشة غنی و انقلابی اسلام، هرگز نمیتواند تاب مقاومت داشته باشد. آسیبشناسی جهانیسازی، آشکار میسازد که غرب در شعارهایی نظیر حقوق بشر، آزادی، خردورزی، لیبرال ـ دموکراسی و ...، بسیار فریبکار است و صرفاً در پی تحصیل سلطة بیشتر، بازتحکیم استعمار نو، و گسترش هر چه افزونتر آنهاست. این عوامفریبی بردی کوتاه دارد و بهزودی ملتها از طریق بازشناسی خاستگاهها و زمینههای آسیبپذیری افراد از ناتوی فرهنگی و شناسایی راهبردهای مواجهه با جنگِ نرمِ جهانخواران، به مقابلة جدی با آنها خواهند شتافت و مستکبران را حتی در مرزهای خود نیز آرام نخواهند گذاشت. بهیقین، پیروزی نهایی از آن نهضت جهانی اسلام و قیام حماسهساز مستضعفان خواهد بود.